سرمک . [ س َ م َ ] (اِ) سرمج . آرش . در پهلوی «سرمک » . گیاهی که از آن جامه بافند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). شوره گیاهی که آن را اسفناج رومی خوانند. و معرب آن سرمق باشد. (برهان ). اسفناج رومی که برای استسقا نافع است . معرب آن سرمق است . (آنندراج ). سبزه ای است که آن را اسفناج رومی گویند و معرب آن سرمق است . (جهانگیری ). || نوعی از سبزی باشد. (برهان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.