سرمق . [ س َ م َ ] (معرب ، اِ) معرب سرمه ، نام تره که آن را به هندی بتهوا گویند. (غیاث ) (آنندراج ). شرنگ و آن گیاهی است پهن برگ ، خوردن دو درهم تخم سائیده ٔ آن سه هفته تریاق است مر استسقا را و اکثار آن مورث هلاکت . (منتهی الارب ). معرب از سرمج فارسی و آن قطف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). تعریب سرمک است . (شرفنامه ٔ منیری ). اسپاناخ . (الفاظ الادویه ). سرنگ . (مهذب الاسماء) :
به دفع زهر به دانا نموده ای تریاق
به نفع طبع به بیمار داده ای سرمق .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.