سرمست شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مست گشتن :
چو سرمست شد نوذر شهریار
به پرده درون رفت دل کینه دار.
در آینه عنایت صیقل شناخته
زوقبله کرده و شده سرمست و مستهام .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سرمست شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مست گشتن :
چو سرمست شد نوذر شهریار
به پرده درون رفت دل کینه دار.