سح . [ س َح ح ] (ع مص ) روان شدن آب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). روان شدن باران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ریزانیدن آب . (تاج المصادر بیهقی ). ریختن آب . (منتهی الارب ). || روان شدن اشک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ریخته شدن اشک . (تاج المصادر بیهقی ). || زدن تازیانه . (منتهی الارب ). بتازیانه زدن . (تاج المصادر بیهقی ): سح فلاناً؛ ضربه و سحة مائة سوط؛ ای جلد. (اقرب الموارد). || نیک فربه شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) سخت . || ردی . || خرمای خشک متفرق . (منتهی الارب ). قَسْب و گفته اند خرمای خشک متفرق . (اقرب الموارد) .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.