ستاره فشان . [ س ِ رَ / رِ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) کنایه از اشک فشان . (آنندراج ). || گوهرزاد. گوهرریز :
چرخ مرا وقت ثنای تو گفت
تیر ملک نطق ستاره فشان .
|| درخشان . تابان :
چشمه ٔ خورشید را سراب شمارد
هر که ببیند رخ ستاره فشانش .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاره فشان . [ س ِ رَ / رِ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) کنایه از اشک فشان . (آنندراج ). || گوهرزاد. گوهرریز :
چرخ مرا وقت ثنای تو گفت
تیر ملک نطق ستاره فشان .