ستاد. [ س ِ ] (اِ) مخفف ایستاد باشد که برپای بودن است . (برهان ) :
اساسی که بر آب داند ستاد
شتابنده کوهی ز آسیب باد.
|| مخفف استاد و ستانده و ستنده و ستد و ستاده . (آنندراج ) :
وآن بنشنو تو که گویند فلان شخص بشعر
ازفلان شاه بخروار زر و سیم ستاد.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ستاد. [ س ِ ] (اِ) مخفف ایستاد باشد که برپای بودن است . (برهان ) :
اساسی که بر آب داند ستاد
شتابنده کوهی ز آسیب باد.