سبط. [ س َ ] (ع ص ) موی فروهشته . نقیض مجعد. (منتهی الارب ) (آنندراج ): شعری سبط؛ موی شیو. (مهذب الاسماء). دراز. (منتهی الارب ). طویل . ج ، سِباط. (اقرب الموارد). موی فروهشته : و رجل سبطالشعر؛ مرد فروهشته موی . (منتهی الارب ). نقیض جعد، گویند: شعر سبط؛ یعنی غیر جعد. (از اقرب الموارد). || باران بسیار، گویند: مطر سبط؛ ای غزیر. ج ، سِباط. (از اقرب الموارد). فلان سبطالبنان و سبطالیدین ؛ کنایه از کریم است و نقیض جعدالکف که کنایه از بخیل باشد. مرد سخی . (منتهی الارب ). جوانمرد. (دهار).
- سبطالعظام ؛ در گفته ٔ امروءالقیس : فجائت به سبطالعظام کانما، بمعنی معتدل قامت و مستوی قوام است . (از اقرب الموارد).
- غلام سبطالجسم ؛ بمعنی نیکوقامت لطیف . (از اقرب الموارد). سبطالجسم ؛ نیکوقامت . (منتهی الارب ).
- مطر سبط ؛ باران ریزان . (منتهی الارب ).
|| سپیدگندمه . (مهذب الاسماء) .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.