سبروت . [ س ُ ] (ع ص ، اِ) زمین خشک بی نبات . || چیز اندک و حقیر. || مرد درویش و محتاج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): لأن بدا خلق السربال سبروتا. (حریری ) (از اقرب الموارد). رجوع به سبرت شود. || غلام امرد. ج ، سباریت سبار، و این جمع نادر است . (اقرب الموارد). کودک ساده زنخ . ج ، سباریت ، سباری . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.