سامع. [ م ِ ] (ع ص ) شنونده . (آنندراج ) (غیاث ). شنوا. (مهذب الاسماء) (دهار) :
بگوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه ٔ بربط شنیدن .
نام تو میرفت و عاشقان بشنیدند
هر دو برقص آمدند سامع و قایل .
لیک من اینک پریشان می تنم
قایل این سامع این هم منم .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سامع. [ م ِ ] (ع ص ) شنونده . (آنندراج ) (غیاث ). شنوا. (مهذب الاسماء) (دهار) :
بگوشم قوت مسموع و سامع
بسازد نغمه ٔ بربط شنیدن .