سارح . [ رِ ] (ع ص ، اِ) ستور چرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماشیة. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد). سارحة نظیر آن است . (المنجد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گروهی که آنان را سرح است . (اقرب الموارد). رجوع به سرح شود. || شترچران . (اقرب الموارد) (المنجد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.