ساجع. [ ج ِ ] (ع ص ) سخن مقفی گوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقابل شاعر. رجوع به تاج العروس در ماده ٔ ذرع شود. || قصدکننده ٔ کلام و غیرآن است . (شرح قاموس ) (قطر المحیط) (تاج العروس ). راست رو در سخن و جزآن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند:فلان ساجع فی کلامه ؛ ای مستقیم لایمیل عن القصد و یقابله الجائر. (اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ دراز است . (شرح قاموس ). ناقه ٔ دراز بالا. (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || شتر بطرب و نشاطآورنده در بانگ کردن . (شرح قاموس )(اقرب الموارد) (قطر المحیط). ناقه ٔ نشاطآور ببانگ و ناله ٔ خود. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (تاج العروس ). || روی معتدل نیکوآفرینش . (شرح قاموس ).روی نکو و خوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس ). ج ، سُجَّع و سواجع.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.