سابیزک . [ زَ ] (اِ) بر وزن و معنی سابیزج است که مردم گیاه و لفاح باشد و سابیزج معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ). سابیزک صحرائی ، آن مانند آدمی نر و ماده میباشد، خوردنش بیهوشی آرد و ببوئیدن نیز همان عمل کند. (نزهة القلوب ). لقاح اسم عربی است و بفارسی سابیزک نامندو آن ثمر یبروح است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شابیزج و شابیرج و شابرج . (فهرست مخزن الادویه ). ساپرک . (شعوری ). مردم گیاه . مهر گیاه . یبروح الصنم . سبیزه . بار درخت یبروح . سیب مور. رجوع به لفاح و مردم گیاه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.