زیبق کردن . [ ب َ / زَ / زِ ب َ ک َدَ ] (مص مرکب ) مالیدن مخلوط جیوه به پشت آینه تا صورتها را منعکس سازد. (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از نیست و نابود کردن باشد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مضطرب و بی قرار ساختن . (آنندراج ) :
سهم تو قطران کند نطفه ٔ سرخاب و زال
تیغ تو زیبق کند زهره ٔ گشتاسب و سم .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.