زه کشیدن . [ زِه ْ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن زه کمان را. (فرهنگ فارسی معین ). کشیدن زه کمان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || سخت شدن جراحت . تیر کشیدن عضله . (فرهنگ فارسی معین ). || از محلی باتلاقی بوسیله ٔ جویها، سیاه آبها را بیرون کردن تا زمین خشک و قابل زراعت شود. جویها کردن برای بیرون کردن رطوبت بسیار یا آب فاسد از زمینی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زه کشی و زه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.