زفانه . [ زُ / زَ ن َ /ن ِ ] (اِ) زبانه . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). زبانه . زوانه . زبانه ٔ آتش چوب و مانند آنها. (فرهنگ فارسی معین ). شعله و زبانه ٔ آتش . (ناظم الاطباء) (از برهان ). || آلتی که در میان شاهین ترازو است . (فرهنگ فارسی معین ). زبانه ٔ شاهین ترازو و جز آن . (ناظم الاطباء). و آن چیزی است که در میان شاهین ترازو می باشد. (برهان ). رجوع به زبانه شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.