زرگنج . [ زَ گ ُ ] (اِ) بمعنی زرغنج است و آن گیاهی باشد بدبوی که دفع خشکی بوی مشک می کند. (برهان ) (آنندراج ). گیاهی بسیار بدبو که از چین می آورند.(ناظم الاطباء) زرغنج . (جهانگیری ). گیاهی است بدبو که از چین آورند. برگش به برگ سداب ماند و بقول قدما طبعش سرد و تر است و خاصیت وی آن است که دفع خشکی بوی مشک کند. حلبه ٔ چینی . (فرهنگ فارسی معین ). || کاسه ٔ سفالین بزرگ را نیز می گویند. (برهان ) (جهانگیری ). یک نوع ظرف سفالین بزرگ . (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.