زردنبو. [ زَ دَم ْ ] (ص مرکب ) در تداول رنگی زرد و تیره چون رنگ بهی پخته و امثال آن و تنها در آدمی مستعمل است . کسی که روی زرد بدرنگ از بیماری دارد. با رنگی زرد و بدرنگ چون بیماران . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). زردچهره (مخصوصاً کودک ). (فرهنگ فارسی معین ). || زردرنگ . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زرد شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.