زبیدی . [ زَ ] (اِخ ) خالد. شاعری است اسلامی و دارای آثاری اندک . ابوعبیده معمربن مثنی گوید: خالد زبیدی با جمعی از مردم «زبید» به «سنجار» آمد، در میان آن جمع دو پسرعم او بنامهای ضابی و عوید نیز بودند. روزی به شراب نشستند و از شراب سنجار نوشیدند، پس از باده گساری یاد وطن در دل آنان زنده گشت و خالد گفت :
ایا جبلی سنجار ماکنتما لنا
مصیفا و لا مشتی و لا متربعا
و یا جبلی سنجار هلا بکیتما
لداعی الهوی منا شتیتین ادمعا
بکی یوم تل المحلبیه ضابی ٔ
و الهی عویدا بثه فتقنعا.
مردی از «نمربن قاسط» بنام «دثار» به جوابگویی او پرداخت و گفت :
ایا جبلی سنجار هلا دققتما
برکنیکما انف الزبیدی اجمعا
لعمرک ماجأت زبید لهجرة
و لکنها کانت ارامل جوعا.
خالد نیز هجو «دثار» را بدون پاسخ نگذاشت و اشعاری در پاسخ او گفت که از آن جمله است :
بکی نمری ارغم اﷲ انفه
بسنجر حتی تنفد العین ادمعا.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.