زاینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) والد. بچه آورنده . مقابل تخم گذار (در حیوانات ). || (اِ) مادر. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
ز زاینده قیصر برافراخت بال
که آن زادنش فرخ آمد بفال .
فکندی به تیمار زاینده را
به آتش سپردی فزاینده را.
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زاینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) والد. بچه آورنده . مقابل تخم گذار (در حیوانات ). || (اِ) مادر. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
ز زاینده قیصر برافراخت بال
که آن زادنش فرخ آمد بفال .