ریزانیدن . [ دَ ] (مص ) ریزاندن . (ناظم الاطباء). ریختن به معنی متعدی : داءالثعلب موی سر بریزاند. (یادداشت مؤلف ): سح ؛ ریزانیدن آب . سکب ؛ ریزانیدن آب . (تاج المصادر بیهقی ) : اگر سوزان و تیز بودی موی را بریزانیدی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || ریزه ریزه کردن : ریزانیدن حصاة و بریزانیدن حصاة؛ ریزریز کردن آن . تفتیت آن : این دارو سنگ گرده بریزاند. (یادداشت مؤلف ). || ریختن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریزاندن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.