روکش . [ رَ ک َ ] (اِ) دنیا و عالم و دهر. (ناظم الاطباء) (از برهان ). || حریف و مقابل . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) :
به هر داغی که لاله ماند روکش
نهاد از مردمک نعلی بر آتش .
|| چیزی که قماش را در آن نگاه دارندچنانچه پارچه ٔ خوب را در پارچه ٔ دیگر پیچند و آنرا در عرف هند بیهن خوانند. (از آنندراج ).