روزینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بهره و حصه ٔ هرروزه . (ناظم الاطباء). روزی . (فرهنگ فارسی معین ). || آنچه از نقد و جنس که هر روزه بشخص میرسد. || معاش یومیه . || جیره ای که هرروزه به مستحقین دهند. (ناظم الاطباء). || روزگار. زمان . دوران : آن روزینه شهر [ بخارا ] همانقدر بود که شهرستان است . (تاریخ بخارای نرشخی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.