روبهک . [ ب َ هََ ] (اِ مصغر) (از: روبه + -َک ، پسوند تصغیر) بچه ٔ روباه . (آنندراج ). مصغر روبه . روبه کوچک . روباه کوچک :
گر می نوشد گدا به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد.
ای روبهک چرا ننشینی بجای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
روبهک . [ ب َ هََ ] (اِ مصغر) (از: روبه + -َک ، پسوند تصغیر) بچه ٔ روباه . (آنندراج ). مصغر روبه . روبه کوچک . روباه کوچک :
گر می نوشد گدا به میری برسد
ور روبهکی خورد به شیری برسد.