ره کردن . [ رَه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه کردن . هدایت کردن . راهنمایی کردن . (یادداشت مؤلف ) :
بگفتا مرا زود آگه کنید
روان را سوی روشنی ره کنید.
|| نفوذ کردن .راه یافتن :
دگرکاین تهمتش بر طبع ره کرد
که خسرو چشم هرمز را تبه کرد.
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد.
رجوع به راه کردن در همه ٔ معانی شود.