رضخ . [ رَ ] (ع مص ) ریزریز کردن سنگ ریزه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوفتن . (دهار) (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). و رجوع به رَضْح شود. || عطای اندک دادن کسی را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). اندک دادن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || کوفتن سر مار. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سر مار شکستن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || بر زمین زدن کسی را. (ناظم الاطباء) . || زدن زمین را به چیزی . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). (از آنندراج ). || سرون زدن گرفتن تکه ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شاخ زدن گرفتن تکه ها. (از اقرب الموارد). || همدیگر را سنگ انداختن . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.