رصد. [ رَ ص َ ] (ع اِ) گروه چشم دارندگان ، مفرد و جمع ومذکر و مؤنث در آن یکی است ، گاهی ارصاد گویند به لفظ جمع. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نظرکنندگان . (از غیاث اللغات ). || گیاه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گیاه اندک . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). || باران اندک . ج ، ارصاد. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). باران . ج ، ارصاد. (از اقرب الموارد). اول باران .(مهذب الاسماء). || ج ِ راصد، و آن کسی است که در مرصد یعنی در راه برای نگهبانی می نشیند، و بعد به کسانی که به کار ستاره نگری می پردازند و آنگاه به رصدگاه اطلاق شده است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.