رجل . [ رَ ج َ ] (ع ص ، اِ) فرس رجل ؛ اسب گذاشته بر گروه اسبان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خیل رجل ، کذلک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اسب یله شده در میان گروه اسبان ، و کذاخیل رجل . (از اقرب الموارد). || موی میان فروهشته و مرغول . (منتهی الارب ). موی که بحالت بین مجعد و فروهشته باشد. ج ، رَجالی ̍، اَرْجال . (از اقرب الموارد). موی فروهشته . (منتهی الارب ). و رجوع به رَجُل و رَجْل شود. || شتربچه ٔ با مادر گذاشته که هرگاه خواهد شیر خورد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شتر ریزه ٔ با مادر گذاشته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نعت است از رجل ، البهم امه . ج ، اَرْجال . || مرد فروهشته موی و یا آنکه موی وی میان فروهشته و مرغول باشد. (منتهی الارب ). و رجوع به رَجِل و رجل الشعر شود. || پیاده . ج ، رَجّالة، رَجّال ، رَجالی ̍، رُجّالی ̍، رُجالی ̍، رَجْلان ، رَجْلة، رِجْلة، اَرْجُل ، اَراجِل ، اَراجیل . (منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.