راه پیمودن . [ پ َ / پ ِ دَ ] (مص مرکب ) طی مسافت کردن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). راه نوردیدن . سفر کردن . (ناظم الاطباء). راه را طی کردن . (فرهنگ نظام ) :
بسکه فرش راه کویش بود چشم انتظار
همچو میل سرمه عاشق راه پیمودی به چشم .
دوستدار خلق شو تا مردمت گیرند دوست
هر که راه مهر پیماید خدایش رهبر است .
ایا نسیم صبا ای برید جان آگاه
ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه .
- پیمودن راههای بسیار ؛ کنایه است از اندیشه ٔگوناگون کردن . (یادداشت مؤلف ):
همه شب شاه شاهان تا سحرگاه
از اندیشه همی پیمود صد راه .