راه راه . (ص مرکب ) مخطط. (ناظم الاطباء). چیز مخطط معروف به راهدار: جامه و قبای راه راه ؛ آنکه خطوط رنگین داشته باشد. (از بهار عجم ). الیجه . (یادداشت مؤلف ). الجه ؛ مخفف الاجه ٔ ترکی ، جامه راه راه رنگارنگ . (فرهنگ لغات دیوان البسه ٔ نظام قاری ). راه را. رارا (مخفف راه راه در تداول عامه ). (یادداشت مؤلف ). دارای خطوط متوازی نمایان و متمایز از متن پارچه خواه برجسته و خواه غیر برجسته . دارای خطوط متوازی و متمایز از متن پارچه در جهت تار. راهدار. دارای راه : مخمل راهدار؛ کبریتی :
سری مویش از آه حسرت سیاه
سراپرده اش از فغان راه راه .
در طریق شوق آسایش نمی یابد تنش
جامه ٔ مرد مسافر گر نباشد راه راه .
نیست از رهزن در این راهم غمی کز فیض عشق
در بر از زخمی قبای راه راهی بیش نیست .
شد از خون راه راه آخر تن خاکستری پوشم
شهیدان را لباس کربلایی اینچنین باید.
قبای راه راهی داشت در بر
که هر راهش برد دل را به راهی .
- پارچه یا چیت یا قبای راه راه ؛ پارچه و چیت و قبایی که خطوط موازی داشته باشد.
- جامه ٔ راه راه ؛ جامه ٔ مخطط. (ناظم الاطباء).
- || رنگارنگ و الوان . (ناظم الاطباء).