دیمه .[ دَ م َ / م ِ ] (اِ) روشنی و ضیا بود. (برهان ) روشنی . (غیاث ) (آنندراج ) (جهانگیری ). || غله را گویند که با آب باران حاصل میشود. (برهان ). غله که بی آب کارند در بعض ولایات بپارسی دیم و در آذربایجان دیمه گویند. (فلاحت نامه ). غله را گویند که به آب باران شود. (جهانگیری ). دمه [ دَ / دِ م َ ] (در تداول مردم قزوین ). || باران و شبنم و بعضی گویندبمعنی باران عربی است . (برهان ). رجوع به دیم شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.