دکاندار. [ دُک ْ کا / دُ ](نف مرکب ) دکان دارنده . دارنده ٔ دکان . صاحب دکان . (ناظم الاطباء). کاسب . (فرهنگ فارسی معین ) :
در پیش هر دو هر دو دکاندار آسمان
استاده اند هر چه فروشند می خرند.
جان شد اینجا چه خاک بیزد تن
که دکاندار از دکان برخاست .
|| کاسب چرب زبان که از کالا و متاع تحسین می کند. (ناظم الاطباء).چرب زبان و مشتری گیر. و رجوع به دکانداری شود :
تا بود گربه مهتر بازار
نبود موش جلد و دکاندار.
|| کلبه دار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || ریائی و عرضه کننده ٔ متاع فریب .