دور گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . دور ساختن . راندن . (یادداشت مؤلف ). انئاء. اطراح . طرح . اقصاء. اضراح . ازاحة. اسحاق . (منتهی الارب ). ابعاد. (دهار). زحزحة. (ترجمان القرآن ): جنب ؛ دور گردانیدن کسی را. طهر. اشذاء؛ دور گردانیدن چیزی را. مکاتعة. لحی ؛ دور گردانیدن خدای نیکی را از کسی . (منتهی الارب ). رجوع به دور گردیدن و دور کردن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.