دور زدن . [ دَ / دُو زَ دَ ] (مص مرکب ) گردیدن . چرخیدن . چرخ زدن . طواف . گرد گشتن . گرد گردیدن . چرخ خوردن . (یادداشت مؤلف ). گرد خویش برآمدن . حرکت دورانی کردن . رجوع به دور و دوران و دور کردن شود.
- دور زدن بحثی یا امری درباره ٔ موضوعی یا حالی ؛ درباره ٔ آن حال یا آن موضوع بحث کردن : این بحث در اطراف این موضوع دور می زند. یا این امر ما بین این سه حال دور می زند. (یادداشت مؤلف ).
- دور زدن گردون به کام کسی ؛ بر وفق مراد وی بودن سیر چرخ . برمراد رفتن گردش آسمان :
گردون دون اگر دوسه روزی به کام تو
دوری زندمباش بدان غره زینهار.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.