دود. (ع اِ) کرمان . ج ِ دودة. (زمخشری ). ج ِ دَودَة. (منتهی الارب ) (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 1). کرم . ج ، دیدان . (ناظم الاطباء) (السامی فی الاسامی ). به معنی کرمها و این اسم جمع است و واحد آن دودة که به معنی یک کرم است . (آنندراج ) (غیاث ). در عربی کرم را گویند. (از برهان ).
- دودقز ؛ کرم پیله . دودالقز. دودالحریر. کرم ابریشم . کرم قز. (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.