دودله . [ دُ دِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) متردد و مشکوک و بی ثبات و کسی که در کارها همیشه شک می آورد و هرگز از روی یقین کاری نمی کند. (ناظم الاطباء). کنایه است از متردد. به عکس یکدله . (انجمن آرا). دودل . مردد. مذبذب . مریب . مرتاب . شاک . مضطرب . باتردد.باتردید. (یادداشت مؤلف ). متردد. (غیاث ). تداول ، دودله و مضطرب شدن : عِزهَل . عَزهَل ؛ مرد دودله و مضطرب . (منتهی الارب ). مشترک ؛ مرد دودله . (منتهی الارب ).
- دودله شدگی ؛ تردید و بی ثباتی و بی قراری و نامعینی و ناپایداری . (ناظم الاطباء).
- دودله شدن ؛ دودل شدن . متردد گردیدن . مردد شدن . به شک افتادن . به تردید گرفتار شدن . مضطرب شدن . تلجلج . (یادداشت مؤلف ). تعمه . تردد. تصفق . عمه . عموه . عمهان . عموهة. عموهیة. تعامه . تعلعل . تکرر: تمرغ ؛ دودله شدن در کاری . تهته ؛ دودله شدن در باطل . (منتهی الارب ).
|| کسی که هرلحظه دارای کیش و اعتقادی است . (ناظم الاطباء). || منافق . (غیاث ): رجل مذبذب ؛ مرد دودله . (منتهی الارب ). || بی خیال و بی فکر. (ناظم الاطباء).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.