دمک . [ دَ ] (ع مص ) نیک دویدن خرگوش . (دهار). || ساییدن و آرد مانند کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سودن . (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). || استوار کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تاب دادن رسن دلو را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برجستن فحل بر ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بالا آمدن آفتاب . (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.