دلیک . [ دَ ] (ع ص ) مرد آزموده کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُلُک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) خاکی که باد آن را بیخته و برده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طعامی است که از مسکه و شیر یا از مسکه و خرما ترتیب دهند. (منتهی الارب ). طعامی است از کره و شیر چون ثرید. (از اقرب الموارد). || نانی که در روغن و انگبین شکنند. (مهذب الاسماء). چنگال . (یادداشت مرحوم دهخدا).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.