دلوق . [ دَ ] (ع ص ) اسب استوارخلقت سخت دونده که به یکباره و بناگاه برسد. ج ، دُلُق . (منتهی الارب ). واحد دلق ، و آن اسبانی هستند که پی درپی وپشت سرهم خارج شوند. (از اقرب الموارد). || شتر ماده ٔ دندان ریخته از پیری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُلُق . (اقرب الموارد). || سیف دلوق ؛ شمشیر که به آسانی از نیام برآید. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دالق . رجوع به دالق شود. || حمله ٔ شدید. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.