دلنگ . [ دَ ل َ ] (اِ) بندی باشد که از چوب و علف و خاک و گل در پیش آب بندند. (از برهان ). بند آب . (شرفنامه ٔ منیری ). || ژوبین ، و آن نیزه ای باشد کوتاه که سنان آن دو پره نیز می باشد و به جانب خصم اندازند. (از برهان ). حربه ای است چون نیزه ٔ کوچک که آنرا شل گویند. (آنندراج ) (از جهانگیری ). || غلاف خوشه ٔ خرما. (الفاظ الادویة). غلاف خوشه ٔ خرما و آنچه شاخ خرما بر آن باشد. (برهان ). آنچه شاخ خرما بر او باشد. (شرفنامه ٔ منیری ). آنرا دشنگ نیز گویند. (از آنندراج ). || دست افزار چاه کنان که آنرا میتین خوانند. (از برهان ). آلتی است آهنین دراز که آنرا میتین نیز گویند. (از شرفنامه ٔ منیری ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.