دسم . [ دَ س َ ] (ع مص ) چرب شدن طعام . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). چرب شدن . (تاج المصادر بیهقی ). دسومة. و رجوع به دسومة شود. || ریمناک و چرکین گردیدن . (از منتهی الارب ). کثیف و پلید و چرک شدن دست یا جامه . (از اقرب الموارد). || تیره گون گردیدن . (از منتهی الارب ). خاکی رنگ بودن که به سیاهی زند. (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.