دستور. [ دُ ] (معرب ، اِ) معرب از دَستور فارسی است زیرا درعرب وزن فَعلول نیامده است . || قاعده که برطبق آن عمل شود. || اجازه . (اقرب الموارد). || دفتری که نام سپاهیان و مستمری آنان در آن نوشته شود و یا دفتری که قوانین و ضوابط مملکت در آن نوشته شود. (از اقرب الموارد). دفتر. (لغت نامه ٔ مقامات حریری ). کتابی که در او مایحتاج چیزها نوشته شده باشد. (منتهی الارب ) (برهان ). || نسخه ٔ جامع کل حساب که نسخه های دیگر از آن بردارند. (از منتهی الارب ). || وزیر. (برهان ). وزیر،و آن تشبیه به قاعده است . (از اقرب الموارد). || آنکه در تمشیت امور بر او اعتماد کنند. (از منتهی الارب ). کسی که بر قول او اعتماد کنند. (برهان ). ج ، دساتیر. و رجوع به دَستور در تمام معانی شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.