دستوانه . [ دَس ْت ْ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) دستوان . دستبان . ساعدی آهنین که روز جنگ در دست کشند. (جهانگیری ). قولچاق . قفاز. (مهذب الاسماء). ساعد. (دهار). ساعدبند. دستکش . ساعدبند آهنین مردان که در روز جنگ در دست کنند. و به عربی قفاز و به ترکی قولچاق گویند. (برهان ). قلق . (از جهانگیری ). آنچه از آهن سازند و درروز جنگ بر سر دست کشند : خود بر سر نهاده و دستوانه های زرین در دست کشیده . (ترجمه ٔ اعثم کوفی ص 52). || دست برنجن بود و آنرا دستیانه و دستینه نیز خوانند. (جهانگیری ). یاره . دستبند. زیوری که زنان در ساعد بندند. (غیاث ). دستینه ٔ زنان . (برهان ) : انواع تجمل چون گوشوارها و دستوانه هاو طوقها و کمرها بدست ایشان آمد. (ترجمه ٔ اعثم کوفی ص 101). || صدر مجلس . (جهانگیری ). صدر مجلس و مسند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ) :
پادشاهی بما رسید که یار
بازآمد به دستوانه ٔ ما.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.