دستبند زدن . [ دَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بند و حلقه بر دست کسی نهادن . او را مقید کردن :
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده .
|| حلقه زدن . پره زدن . دایره بستن :
گرد آن بزمه ٔ پرندزده
کبک و دراج دستبند زده .
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دستبند زدن . [ دَ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بند و حلقه بر دست کسی نهادن . او را مقید کردن :
بند بر دست من کمند زده
من بر افلاک دستنبد زده .