درگذشته . [ دَ گ ُ ذَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مرده . فوت کرده . متوفی : أسلاف ، سُلاّف ؛ پدران درگذشته . (منتهی الارب ). پادشاه یا شاه ماضی . پادشاه درگذشته . || تجاوز کرده . عبور کرده .
- از حد درگذشته ؛ خارج از حد. خارج از اندازه : فاحش ؛ چیزی که از حد درگذشته باشد. فرط؛ پشیمانی از حد درگذشته . (دهار).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.