درودگری . [ دُ گ َ ] (حامص مرکب ) شغل درودگر. حرفه ٔ درودگر. نجاری و شغل چوب تراشی . (ناظم الاطباء). نجارة. (منتهی الارب ) (دهار): هوشنگ ... دیوان را قهر کرد و آهنگری و درودگری و بافندگی پیشه آورد. (نوروزنامه ). درودگری کار بوزینه نیست . (کلیله و دمنه ). سین چون دندانهای اره ٔ درودگری باید. (از راحة الصدور، در تعلیم خط).
- امثال :
از بوزینه درودگری نیاید . (امثال و حکم ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.