درنگرفتن . [ دَ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب منفی ) اثر نکردن . تأثیر نبخشیدن :
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کار برنگرفت .
|| نچسبیدن . درنپیوستن : چون گل بر دیوار زنی اگر درنگیرد نقش آن لامحاله بماند. (مرزبان نامه ).
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنگرفتن . [ دَ ن َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب منفی ) اثر نکردن . تأثیر نبخشیدن :
با وی از هیچ لابه درنگرفت
پرده از روی کار برنگرفت .