درجة. [ دُ ج َ ] (ع اِ) خرقه یا چیزی که در شرم و دبر ماده شتر گذارند. چند روز چشم و بینی او را بسته دارند، پس او را از این حال اندوهی و دردی همچواندوه و درد زه عارض می گردد، سپس بندها را می گشایندو آن درجه را از آن محل برآورده بچه ٔ دیگری را بدان بیالایند، پس شتر ماده آن بچه را می بوید و بچه ٔ خود گمان می کند و بر وی مهربانی می نماید. آنچه را که چشمان وی را بدان می بندند، غمامة گویند و آنچه بینی را با آن می بندند، صفاع گویند و آنچه در شرم او گذارند،درجة نامیده می شود. (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). || پارچه ای که در آن دوانهاده در شرم ناقه گذارند جهت بیماری که بر آن عارض گردیده . ج ، دُرَج . (منتهی الارب ). و در حدیث است که «یبعثن بالدرجة» که لته های انباشته از پنبه که زن حائض بکار می برد، تشبیه به درجه ای شده است مر زنان را،و برخی آنرا دَرَجَه خوانده اند. (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.