درافشانی . [ دُ اَ ] (حامص مرکب ) درفشانی . درافشان کردن . عمل درافشان . درپراکنی :
عدنی بود در درافشانی
یمنی پر سهیل نورانی .
- درافشانی کردن ؛ درفشاندن :
ابری آمد چو ابر نیسانی
کرد بر سبزه ها درافشانی .
|| بلاغت . زبان آوری . (ناظم الاطباء).
- درافشانی کردن ؛ مسلسل و بدون لکنت زبان تکلم کردن . (ناظم الاطباء).