درآورده . [ دَ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) داخل کرده شده . واردشده . سپوخته . || جای و قرار داده شده : مدثر؛ جامه در سر درآورده . || مدغم . || خارج شده . || پایین آورده . || پی هم شده : مردف ؛ از پی درآورده . || درهم کرده شده : مشبک ؛ انگشتان و آنچه بدان ماند بهم درآورده . (دهار). و رجوع به درآوردن شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.