دحس . [ دَ ] (ع مص ) بدی افکندن در میان قوم . (منتهی الارب ). تباه کردن میان قومی . (تاج المصادر بیهقی ). تباهی افکندن میان قومی . (زوزنی ). || پر کردن چیزی را. || پرشدن خوشه از دانه ها. || لغزیدن . || پوشیدن سخن را. || پنهان کردن بدی را بطوری که معلوم نشود. (منتهی الارب ). پوشیدن بدی . || دستها در پوست بالایین و پوست تنک گوسپند کردن بوقت سلخ یعنی پوست کندن . (از منتهی الارب ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.